*دختر دایی کوچولوی خودمه*
هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که که کار گره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه هاُ حال وهوای دیگری .تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت . نمی دانم چه شان شده بود که حرف شنوی نداشتند همان بچه هایی که می گفتی برو توی آتش با جان و دل می رفتند!به چهره بعضی ها دقیق نگاه می کردم . جور خاصی شده بودند . نه می شد بگویی ضعف دارند نه می شد بگویی ترسیدند ُ هیچ حدسی نمی شد بزنی.هرچه براشان صحبت کردم فایده ای نداشت. اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمی خواستند جدا شوند. هر کار کردم راضی شان کنم راه بیفتند نشد.اگر ما توی گود نمی رفتیم احتمال شکست محور های دیگر هم زیاد بود آن هم با کلی شهید . پاک در مانده شدم . نا امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود . با خودم گفتم ُ چه کار کنم؟سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که : خدایا خودت کمک کن . از بچه ها فاصله گرفتم؟اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم : خانمُ خودتون کمک کنین منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچه ها رو حرکت بدم ُ وضع ما رو خودتون بهتر می دونین.چند لحظه ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیروها . یقین داشتم حضرت تنهام نمی گذارند اصلا منتظر عنایت بودم ُ توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض یکدفعه فکری به ذهنم الهام شد . رو کردم به بچه ها . محکم و قاطع گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم ! هیچ کدومتون رو نمی خوام ُ فقط یک آرپی جی زن از بین شما بلند شه با من بیاد دیگه هیچی نمی خوام.زل زدم به شان . لحضه شماری می کردم یکی بلند شود. یکی بلند شد یکی از بچه های آرپی جی زن . بلند گفت : من میام.پشت بندش یکی دیگر ایستاد . تا به خودم آمدم همه ی گردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم بقیه هم پشت سرم.پیروزی مان توی آن عملیات چشم همه را خیره کرد . اگر با همان وضع قبل می خواستیم برویم کارمان این جور گل نمی کرد . عنایت ام ابیها (س) باز هم به دادمان رسید بود.
وای بر آن انقلاب و انقلابی که در بامداد پیروزی بخواهد به محیط آرام و آسایش دهنده انقلاب پیروز شده، دل ببندد و با شهادت و مبارزه و پیکار خداحافظی کند.
شهید دکتر بهشتی
محارم راز میدانند که راز در بیان نمی آید." سید مرتضی آوینی"
پ.ن: سید مرتضی کسی که این روزها یادش غالبا با من است...سالروز رفتنت که نزدیک میشود،این کلمات عادت دارند که رنگ و وبوی تو را بگیرند...
=====================================
هنگام گریه هایِ جگر سوز ِ هر شبت
بنگر که صورتِ حسنت سرخ میشود
با زخم سینه یِ تو و با سرفه هایِ تو
گفت : در می زنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانهء مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما
گفت:آرام ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر،اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد-
گفت: یک روز یک نفر اما...
ازخود گذر کنیم که این خوان آخر است/
این انقلاب بیمه عباس و اکبر است/
تحریم میکنند که تسلیممان کنند /
غافل از این که دل به بلاها شناور است/
بیم هلاک نیست کسی را که از ازل/
چشم امید او به خدای پیمبر است/
با سکه و دلار نداریم هیچ کار/
ما را به سر هوای اشاراتهای رهبر است/
ای نایب امام بفرما که جان دهیم/
جانی که عاشقانه فدای تو سرور است...
"خدایا سردار امام زمانمان(عجل الله فرجه) را حفظ بفرما"
دست تو در دست خداست "خامنه ای"
دست خدا بر سر ماست "خامنه ای"
بر مشام جان زند بوی غریب از کوچه ها
حجاب همان چادی بود که پشت در خانه سوخت ولی از سر فاطمه (س) نیفتاد.
رو به من کرد و گفت:
تو امام زمانت را میشناسی؟
گفتم: چرا نمیشناسم. فرمود: به او سلام کن!
قال محمد صل الله علیه واله وسلم عند وفاته :
والذی بعثنی بالحق لقد بکی لبکائک عرش الله جل جلاله وما حوله من الملائکه والسماوات والارضون وما فیهما
پیامبر مهربانی در هنگام وفات به دختر خود فرمودند:
سوگندبه خداوند متعال همانا برای گریه کردن تو #عرش# الهی# ملائکه،اسمانها،زمینها وانچه در اسمانهاوزمینهاست گریه میکنند
شادی قلوب مطهرشان صلوات
فکه؛اسفند91
" حیرت "
نام دیگر من است
وقتی دستم
در روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)...
مزار "مادر" کجاست؟....
سال 80 تو اردوگاه میثاق آبادان به یکی از بسیجی های خادم گفتم چند وقته اینجایی گفت سه ماه
گفتم درس و مشق چی؟
گفت شهدارو عشق است
گفتم آقا گفته با این ستارگان میشود راه رو پیدا کرد
یه وقت نشه محو جمال این ستاره ها زیر طاق آسمونشون محو درخششون بشی و راه رفتن رو فراموش کنی
هر چند بر وفای دل فضه شک نداشت
بانوی خانه بود و نیاز کمک نداشت
با توجه به قرار گرفتن در ایام شهادت بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها و همچنین پخش بعضی از کلیپ ها و مطالب در فضای اینترنت مبنی بر دروغ خواندن شهادت بی بی به دست خلیفه دوم و تهمت خواندن این واقعه روشن و تلخ تاریخی و با توجه به آنکه بحث منطقی و محترمانه علمی امری اجتناب ناپذیر می باشد فلذا اسناد متقن شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها همراه با اسانید آنها در کتب معتبر اهل سنت را در اینجا برای آزادگان و حق جویان و همچنین محبین واقعی اهل بیت علیهم السلام می آوریم.
یکی از عبادتهای دینی درود و صلوات فرستادن بر حضرت ختمی مرتبت و اهل بیت معصوم آن حضرت است. این عبادت ریشه قرآنی دارد و خداوند متعال در قرآن به آن دستور داده است. «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما.»
در روایتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده است که درود فرستادن بر حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) آثار معنوی بالایی دارد و در قیامت شایستگی الحاق به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را برای انسان فراهم میکند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا فاطمة من صلی علیک غفر الله له، و الحقه بی حیث کنت من الجنة؛ ای فاطمه! هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را میآمرزد و در هر جای بهشت که باشم وی را به من ملحق سازد.»
کیفیت صلوات بر حضرت زهرا(علیهاالسلام) چنین است:
«اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.»
معجم صحیفة الزهراء، شیخ جواد قیومی .
رسیده عید و دلها شاد و خرم
از امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام روایت شده است که: «اِنَّما سُمِّیَت فاطِمَـةُ مُحَدَّثَـة» (عللالشرایع/ باب العلـة التی من اَجلها سمیت فاطمـة محدثـة/ ح1).
آن بزرگوار محدثه بود، یعنی فرشتگان بر او فرود میآمدند، با او مأنوس میشدند و با او سخن میگفتند .
برگرفته از سالنامهٔ صهـبا 92
تعداد صفحات : 4